سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلت را بتکان، غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن....

دلت را بتکان،اشتباهایت تالاپی می افتد زمین،بذار همان جا بماند ، فقط از

لابه لای اشتباهایت یک تجربه را بیرون بکش...قاب کن و بزن به دیوار

دلت...

دلت را محکم تر اگر بتکانی،تمام کینه هایت هم می ریزد....

و تمام آن غم های بزرگ...

و همه حسرت ها و آرزوهایت....

محکم تر از قبل بتکان تا این بار همه آن عشقهای بچه گربه ای! هم

بیفتد...

حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد...تلخ یا شیرین چه

تفاوت می کند؟

خاطره،خاطره ست باید باشد باید بماند..

کافی ست؟!!

نه هنوز دلت خاک دارد...یک تکان دیگر بس است..

تکاندی؟؟!!

دلت را ببین! چقدر تمیز شد. دلت سبک شد!

حالا این دل جای او ست ...دعوتش کن

، این دل مال او ست...

 همه چیز ریخت از دلت همه چیز افتاد ...و حالا...

وحالا تو ماندی و یک دل..

 یک دل و یک قاب تجربه..

مشتی خاطره ...

و یک او...

همین...

خانه تکانی دلت مبارک....



[ شنبه 90/8/14 ] [ 2:31 عصر ] [ mahzam ]

نظر

من در آستان چشمان تو

دلم را و تمام دلم را باختم

بی آنکه تو بدانی وچه حقیرانه و مبهوت

به چشمانت خیره شدم شاید راز نگاه گنگم

را بفهمی اما افسوس ...

حالا که گاه گاهی فرسنگ ها از من دور می شوی

چه ملتمسانه

دیدارت را آرزو می کنم 



[ چهارشنبه 90/8/11 ] [ 12:45 عصر ] [ mahzam ]

نظر


دوستت دارم پریشان‌  ، شانه می‌خواهی چه کار؟

دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

                       تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

                       ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود

راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

                       مثل من آواره شو از چاردیواری درآ !

                       در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین

شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

                       شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌

                       گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟



[ سه شنبه 90/8/10 ] [ 2:56 عصر ] [ mahzam ]

نظر


خدا را شکر
که تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم . این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است.

خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است.این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند.

خدا را شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیکار نیستم.

خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند. این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم.

خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم.این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.

خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم.این یعنی من خانه ای دارم.

خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم.این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.

خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم.

خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم. این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم.

خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام.

خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم. این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم.

خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند. این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم. 



[ سه شنبه 90/8/10 ] [ 2:52 عصر ] [ mahzam ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه